Monday, May 6, 2013

حلقه


به هر انگشتش
حلقه اي كن
بر گردنش هم يكي بنداز
و حلقه اي هم
كن به پاش
و به اين خيال باش
كه اينچنين
او را از خواسته هايش
باز خواهي داش

يك رو سري به سرش كن
و يك مقنعه روش
و يك چارقد
و چادري هم بالاش
و به اين خيال باش
كه اينچنين
او را از خواسته هايش
باز خواهي داش

پيراهن ظريفش را
ز تنش بِكَن
و يك گوني كن تنش
به جاش
و به اين خيال باش
كه اينچنين
او را از خواسته هايش
باز خواهي داش

هر كه او را نگاه كرد
بزن
به كميته اش بسپار
بعد به خانه بيا
و بگو
كه تقصير او بوده ست
راه داده است
نخ داده است
كاري نكرده بود
كه نگاهش نمي كردند
بگو كه
جنده است
و بعد هم او را بزن
و حاليش كن
كه اگر تو نبودي
هيچكس 
او را نگاه نمي داش
و به اين خيال باش
كه اينچنين
او را از خواسته هايش
باز خواهي داش

فرهاد

No comments:

Post a Comment