به هر انگشتش
حلقه اي كن
بر گردنش هم يكي بنداز
و حلقه اي هم
كن به پاش
و به اين خيال باش
كه اينچنين
او را از خواسته هايش
باز خواهي داش
يك رو سري به سرش كن
و يك مقنعه روش
و يك چارقد
و چادري هم بالاش
و به اين خيال باش
كه اينچنين
او را از خواسته هايش
باز خواهي داش
پيراهن ظريفش را
ز تنش بِكَن
و يك گوني كن تنش
به جاش
و به اين خيال باش
كه اينچنين
او را از خواسته هايش
باز خواهي داش
هر كه او را نگاه كرد
بزن
به كميته اش بسپار
بعد به خانه بيا
و بگو
كه تقصير او بوده ست
راه داده است
نخ داده است
كاري نكرده بود
كه نگاهش نمي كردند
بگو كه
جنده است
و بعد هم او را بزن
و حاليش كن
كه اگر تو نبودي
هيچكس
او را نگاه نمي داش
و به اين خيال باش
كه اينچنين
او را از خواسته هايش
باز خواهي داش
فرهاد
No comments:
Post a Comment